یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

روزهای طلایی پاییز

روزهای پاییزیمون هم داره تموم میشه و نفس پاییز به شماره افتاده...پاییز خوبی بود و مطمینم دلم براش تنگ میشه. روزهامون رو سعی مکینیم خوب بگذرونیم. شبهای بلند پاییز هم بساط بازیهای فکری تو پهنه. هرشب یه بازی میاری و بابا چه صبورانه هرشب باهات بازی میکنه . چه خوبه که سرگرمیات شده بازیهای فکری  من که خیلی خوشحالم. این روزا دارم کمکت میکنم که همیشه نمیشه اول بود .همیشه اول بودن و اول شدن مهم نیست .برد و باخت بازی مهم نیست. مهم اینه که از بازی لذت ببریم و کنار هم خوش باشیم .سخته ولی میتونیم مگه نه؟ این روزا دارم سعی میکنم به اندازه ببینمت. نه اونقدر زیاد که دیدن بیش از حدم دست و پای تو رو ببنده و نه اونقدر کم که متوجه کارات نباشم&...
25 آذر 1393

شیرین بیانم

شیرین شیرینم! یه وقتهایی اینقدر شیرین زبونی میکنی و مزه پرونی داری که تو اوج عصبانیت از کاری که کردی وادارمون میکنی به خندیدن . چندروز پیش از عصر هرچیزی که دستت میومد رو پرت میکردی و مثلا بازی میکردی. چند بار بهت تذکر دادم که کارت خطرناکه و ممکنه چیزی رو بشکنی ولی گوش ندادی. تا دستت به ماشین حساب بابا رسید و اونم پرت کردی...بابا به شوخی بهت گفت وای  بابا قلبم شکست تو ماشین حسابم رو پرت کردی . نشسته بودی پشت مبل و داشتی نگاه میکردی به ماشین حساب و هنوز ما نمیدونستیم چی شده. گفتی بابا یه چیزی بگم که قلبت خیلی بشکنه؟ ماشین حسابت شکست!!!! و ما مات و مبهوت به تو و بقایای ماشین حساب نگاه میکردیم....اون لحظه نمیدونستم که چه واکنشی داشته باشم ...
13 آذر 1393

فاینال ترم 7a

امتحان فاینال زبانت رو دیروز برگزار کردن. چون این موسسه تازه تأسیسه خوب مشکلاتی هم داره که کنار همه مزایاش قابل چشم پوشیه ولی یه کوچولو اون ته دلم رو آزار میده. اینکه حتی تیچرتون هم تا چندروز قبل از امتحانتون خبر نداشت که قراره شما متنی بنویسید یا جمله سازی کنید. باز خدارو شکر که مربی خوبی دارین و به سرعت شمارو با این قضیه آشنا کرد و خدا روشکر امتحان خوبی رو برگزار کردین بماند که تیچر مهربونتون رو حسابی خسته کرده بودین. حدود پنج صفحه امتحان دادین و برگه هاتون رو برای تصحیح فرستادن تهران و حالا باید منتظر جوابش بمونیم ولی ما دیشب به مناسبت امتحان دادنت رفتیم شهر بازی و کلی خوش گذروندیم . تیکتهایی هم که تواین مدت جمع کرده بودی برای جایزه شهرب...
9 آذر 1393

زبان نامه

اینروزا فکرت و حرفت زبان انگلیسی شده. یه وقتهایی میشینی و باخودت انگلیسی حرف میزنی . yes I do و No I don't شده ورد زبون و سعی میکنی به انگلیسی حرفهات رو بهم بفهمونی  هرچند خیلی وقتها بدون فعل و فاعل جمله بندی میکنی ولی تلاشت ستودنیه زباندان کوچک من... کلمه هایی بلدی و میتونی به راحتی بنویسیشون که منِِ ِ آدم بزرگ بعضی وقتها توش میمونم جانِ مادر... اینروزا با زبان خوندنت منو هم به چالش میکشی ...شنبه امتحان فاینال 7aرو داری و این اولین امتحان مهم زندگیته .سوالای امتحانتون از دفتر تهران فرستادن و برای تصحیح هم میفرستن همون جا... میدونم که خیلی خوب از پسش برمیای نازنینم...         ...
3 آذر 1393
1